طنز پَــ نَــ پَــ (جدید)
فیوز خوابگاه پرید، همه لامپا خاموش شدند،
رفتم تو سالن به نفر با تعجب میگه: برقا رفتن؟ میگم: پـَـ نـَـ پـَـ (برقا)
نشستن تو پذیرایی منتظرن تو چایی بیاری روشن بشن
***************************
داریم امتحان میدیم، سوالاش سخته. به بغل
دستیم نگاه میکنم، میگه تقلب میخوای؟ میگم: پـَـ نـَـ پـَـ دیدم سر جلسه
امتحان چقدر جذابتر میشی، محو تماشات شدم. یه برگه بهم میده، میگم: جواب
سوالاست؟ میگه: پـَـ نـَـ پـَـ سر جلسه امتحان دلم گرفته بود برات نامه
فدایت شوم نوشتم.
***************************
استاد یه سوال رو تخته نوشته، میگه حالا کی
میاد اینو حل کنه؟ دستم رو بردم بالا. استاد میگه: میخوای بیای پای تخته
حلش کنی؟ میگم: پـَـ نـَـ پـَـ من مجیدم، از همینجا دستم میرسه حلش کنم
***************************
یارو سر سه راه حافظ با سرعت ۹۰ تا تخته گاز
میره تو شیرینی فروشی، شیرینی فروشی درب و داغون میشه. از ماشین پیاده
میشه با خونسردی میگه: مقصر من بودم؟ صاحب شیرینی فروشی میگه: پـَـ نـَـ
پـَـ مقصر منم که سر راه تو شیرینی فروشی زدم.
***************************
بابام تو حموم داره ریشش رو میزنه. مامانم بهش میگه: داری ریشت رو میزنی؟ بابام میگه: پـَـ نـَـ پـَـ دارم چمنای محوطه رو کوتا میکنم