پاتوق تفریحی رنگفا

بروزترین مرجع فرهنگی و تفریحی ایرانیان

پاتوق تفریحی رنگفا

بروزترین مرجع فرهنگی و تفریحی ایرانیان

حواستون به سرچ های گوگلی باشد!

حواستون به سرچ های گوگلی باشد!!

سیستم‌های نقشه مبتنی بر مکان گوگل نیز به این شرکت امکان می‌دهد تا از طریق استفاده کاربر از تلفن‌های هوشمند و دیگر وسایل مجهز به جی. پی. اس، خبردار شود آنها در زمان واقعی، در چه نقطه‌ای به سر می‌برند.

ادامه مطلب ...

اصطلاحات رایج فارسی و معادل انگلیسی آنها


Ok, now give! …………….………….…………خوب بنال ببینم!

I’ll teach you! ……….….………..…….حالا بهت نشون میدم!

ادامه مطلب ...

خودتون رو بهتر بشناسید

خودتون رو بهتر بشناسید

اگرچه هر انسانی بی همتا است، اما روانشناسان متوجه شده اند که شیوه رفتار هر انسانی به صورت یک قالب شخصیتی، که در آن صفاتی غالب است، قابل بررسی است.

ادامه مطلب ...

دو داستان جالب و خواندنی جدید آبان ماه ۹۰

دو داستان جالب و خواندنی جدید آبان ماه 90

داستان کوتاه (خلبان)

دو خلبان نابینا که هردو عینک های تیره به چشم داشتند،

در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند،در حالی که یکی از آنها عصایی سفید در

دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت می کرد. زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند.

در همین حال، زمزمه های توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا فقط یک شوخی یا چیزی شبیه دوربین مخفی بوده است.
اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت.
هر لحظه بر ترس مسافران افزوده می شد چرا که می دیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، می رود.
هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه می داد و چرخ های آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند.
اما در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد.
در همین هنگام در کابین خلبان، یکی از خلبانان به دیگری می گوید :
باب، یکی از همین روزا بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن می کنن

و اون وقت کار همه مون تمومه

ادامه مطلب ...

۶ داستان جالب و خواندنی آموزنده


داستان (خرید کمربند)

کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت .

همه خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد . پولهای خرد را که هنوز با تکه های قلک قاطی بود در جیبش ریخت و با سرعت از خانه خارج شد .

وارد مغازه شد . با ذوق گفت : ببخشید آقا ! یه کمربند می خواستم . آخه ، آخه فردا تولد پدرم هست … .

- به به . مبارک باشه . چه جوری باشه ؟ چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ، …

پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت .

- فرقی نداره . فقط … ، فقط دردش کم باشه !

ادامه مطلب ...

داستان های کوتاه و آموزنده زیبا


داستان کوتاه (مادر شوهر)

دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند.
عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!
داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد.

ادامه مطلب ...

زندگی نامه ی کریستین

کریستیانو رونالدو دوس سانتوز آویرو که بیشتر به نام کریستیانو رونالدو معروف است در 5 ژانویه 1985 در مَدیرای پرتغال متولد شد.قد وی 185 سانتیمتر است.وی دارای یک برادر بزرگتر به نام هوگو و دو خواهر بزرگتر از خود به نام های الما و لیلیانا است.فوتبالش را از سه سالگی آغاز کرد و در سن شش سالگی به مدرسه فوتبال رفت.اولین باشگاهی که او در آن بازی کرد باشگاه آماتور آندورینها بود جاییکه پدرش آن را اداره می کرد هنگامیکه رونالدو 8 سالش بود.هنگامیکه به سن 10 سال رسید دو باشگاه مطرح شهر مدیرا به نام های سی.اس ماریتیمو و سی.دی ناسیونال خواهان وی شدند که سرانجام وی به عضوین ناسیونال در آمد.در دوران بچگی تیم مورد علاقه ی او بنفیکا بود در حالیکه در سال 2001 تا سال 2003 به عضویت تیم رقیب بنفیکا یعنی اسپورتینگ لیسبون در آمد.رونالدو در اسپورتینگ رشد کرد و اولین بازیکن تاریخ این باشگاه شد که برای تیم های زیر 16 سال ، زیر 17 سال و زیر 18 سال این باشگاه بازیکن ساز بازی کرده است.هنگامیکه وی برای تیم بزرگسالان اسپورتینگ بازی کرد در همان آغاز کار در برابر موریرنس دو گل به ثمر رساند.اولین باشگاه بزرگی که او را در نظر گرفت باشگاه لیورپول بود که البته به دلیل کوچک بودن و 16 سال بیشتر سن نداشتن او را نپذیرفتند! اما در تابستان سال 2003 الکس فرگوسن کریس را با قراردادی 12.24 میلیون یورویی به منچستر آورد و وی اسپورتینگ را که با سن کمش 25 بازی برای آن انجام داده بود و سه گل به ثمر رسانده بود را ترک کرد.اگرچه رونالدو شماره ی 28 را تقاضا کرد که در اسپورتینگ می پوشید اما شماره 7 را برتن کرد.شماره ای که قبلاً بر تن بزرگانی چون جورج بست ، بریان رابسون ، اریک کانتونا و دیوید بکهام بود!

ادامه مطلب ...